دوستت دارم و نگرانم روزی بگذرد که تو تن زندگی ام را نلرزانی
و در حرفهای من انقلابی بر پا نکنی و واژگانم را به اتش نکشی
دوستت دارم و هراسانم دقایقی بگذرند که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم و در مهتاب شناور نشوم سخن ات شعر و
عشقت اذرخشی میان رگهایم چونان سرنوشت
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|